...&PROGRAM/MUSIC/PICTURE

...&PROGRAM/MUSIC/PICTURE

...&PROGRAM/MUSIC/PICTURE
...&PROGRAM/MUSIC/PICTURE

...&PROGRAM/MUSIC/PICTURE

...&PROGRAM/MUSIC/PICTURE

#بیایید قول های قدیمیمان را از یاد نبریم...


روى صندلى هاى نمدار تراس نشسته ام. چشمهایم را میبندم و یاد مادر بزرگ میفتم : زن نباید جاى سرد بشینه .
توى هیاهوى شهر بارانى زن همسایه دارد بچه اش را از مهد برمیگرداند.
کمى دور تر کسى ریموت پارکینگ را فشرده و منتظر است تا لولاى خوابالود در توى آن رطوبت گیجى آور خودش را باز کند. گوشهایم را تیز تر میکنم، آمبولانسى دارد راه خودش را توى فشردگى خیابانها پیدا میکند.
  
 چاى دارچین روى میز فلزى مملو از قطره هاى باران سرد میشود. یاد محرم هاى سالهاى پیش میفتم که نذرمان چاى دارچین بود. که خودمان پخش کنیم .البته تا قبل از آنکه مسئله وقت ندارمهایت پیش بیاید. حتى خیلى قبلتر از آنکه یادت برود اصلا ما براى محرم ها نذر داریم. آخر دیگر دانشجوى مهربان سال سوم نبودى. آقاى رئیسى بودى که روزانه ده ها دانشجوى مهربانِ عاشق را در مصاحبه هاى شرکتت رد میکردى و بعد با بیخیالى قهوه تازه دم منشى ات را مینوشیدى. راستش را بخواهى من هم دیگر آن دختر آرام سال اولى نبودم که توى سرما بینى ام یخ بزند و موهایم مشکى و بدون سشوار باشد. براى همین هم دیگر برایم مهم نیست جاى سرد و مرطوب بنشینم چون تو بچه دار شدن را دست و پا گیر تعریف کرده اى. آن سالها روى تخت هاى بید زده ى دربند قول میدادى که توى تراس خانه مان تخت میگذاریم؛ حالا هم خیلى تفاوت نکرده است، توى تراس خانه ات میشود یک دربند را دو باره ساخت بس که عریض و طویل است. منتها تو دیگر سرت شلوغ تر از آن است که قولهایت را به یاد بیاورى. دلم میخواهد جاى زن همسایه باشم که هر روز توى تراسِ ما را به شوهرش نشان میدهد و شوهرش پیشانى اش را میبوسد و قول میدهد بهترش را برایش بخرد. دوباره خیره میشوم به تهران باران زده ى شلوغ. هزار چاى دارچین توى کافه هاى شهر یخ میزند و هزار قول و قرار جایش را میگیرد. هزار سال بعد تهران باز هم بارانى میشود باز هم نسل زن هاى تنها تکرار میشود. تاریخ همیشه همین بوده است.
#دلارام_انگورانى
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.